اگرنه عاشق اویم، چه میپویم به کوی او؟
وگرنه تشنهٔ اویم، چه میجویم به جوی او؟
برین مجنون چه میبندم؟ مگر بر خویش میخندم
که او زنجیر نپذیرد، مگر زنجیر موی او
ببر عقلم، ببر هوشم، که چون پنبهست در گوشم
چو گوشم رست ازین پنبه، درآیدهای هوی او
همیگوید دل زارم که با خود عهدها دارم
نیاشامم شراب خوش، مگر خون عدوی او
دلم را میکند پرخون، سرم را پرمی و افیون
دل من شد تغار او، سر من شد کدوی او
چه باشد ماه یا زهره، چو او بگشود آن چهره؟
چه دارد قند یا حلوا ز شیرینی خوی او؟
مرا گوید چرا زاری؟ ز ذوق آن شکر، باری
مرا گوید چرا زردی؟ زلاله ستان روی او
مرا هر دم برانگیزی، به سوی شمس تبریزی
بگو در گوش من ای دل، چه میتازی به سوی او؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۶۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4785