دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو که هر بندی که بربندی بدرا نم، به جان تو چو چرخم من، چو ماهم من، چو شمعم من، زتاب تو همه عقلم، همه عشقم، همه جانم، به جان تو نشاط من ز کار تو، خمار من ز خار تو به هر سو رو بگردانی، بگردانم، به جان تو غلط گفتم، غلط گفتن درین حالت عجب نبود که این دم جام را از می نمی‌دانم، به جان تو من آن دیوانهٔ بندم، که دیوان را همی‌ بندم من دیوانه دیوان را سلیمانم، به جان تو به غیر عشق، هر صورت که آن سر برزند از دل ز صحن دل همین ساعت برون رانم، به جان تو بیا ای او که رفتی تو، که چیزی کو رود آید نه تو آنی به جان من، نه من آنم، به جان تو ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان که سر سرنوشتت را فروخوانم، به جان تو زعشق شمس تبریزی، زبیداری و شبخیزی مثال ذرهٔ گردان، پریشانم، به جان تو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4790