تو جام عشق را بستان و می‌رو همان معشوق را می‌دان و می‌رو شرابی باش بی‌خاشاک صورت لطیف و صاف همچون جان و می‌رو یکی دیدار او صد جان بیارزد بده جان و بخر ارزان و می‌رو چو دیدی آن چنان سیمین بری را بده سیم و بنه همیان و می‌رو اگر عالم شود گریان تو را چه؟ نظر کن در مه خندان و می‌رو اگر گویند زراقی و خالی بگو هستم دو صد چندان و می‌رو کلوخی بر لب خود مال با خلق شکر را گیر در دندان و می‌رو بگو آن مه مرا، باقی شما را نه سر خواهیم و نی سامان و می‌رو کی است آن مه؟ خداوند، شمس تبریز درآ در ظل آن سلطان و می‌رو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4803