درین رقص و درین های و درین هو میان ماست گردان میر مه رو اگرچه روی می‌دزدد ز مردم کجا پنهان شود آن روی نیکو؟ چو چشمت بست آن جادوی استاد درآ در آب جو و آب می‌جو تو گویی کو و کو؟ او نیز سر را به هر سو می‌کند یعنی که کو کو؟ ز کوی عشق می‌آید ندایی رها کن کو و کو، دررو درین کو برو دامان خاقان گیر محکم چو او باشد، چه اندیشی ز باجو؟ برو پهلوی قصرش خانه‌یی گیر که تا ایمن شوی از درد پهلو گریزان درد و دارو در پی تو زهی لطف و زهی احسان و دارو سیه کاری و تلخی را رها کن بر ما زو بیا، غلطان چو مازو ازو یابد طرب، هم مست و هم می ازو گیرد نمک، هم رو و هم خو ازو اندیش و گفتن را رها کن لطیف اندیش باشد مرد کم گو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4812