ای صید رخ تو شیر و آهو پنهان ز کجا شود چنان رو؟ چندان که توانی‌‌‌‌اش تو می‌پوش می‌بند نقاب توی بر تو در روزن سینه‌ها بتابید خورشید ز مطلع ترازو اندر عدم و وجود افکند صد غلغله عشق که تعالوا ای قند دو لعل تو خردسوز وی تیر دو چشم تو جگرجو سی بیت دگر بخواست گفتن مستیش کشید گوش ازان سو سی بیت فروختم به یک بیت بیتی که گشاده شد دران کو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4817