خوش خرامان می‌روی، ای جان جان بی‌من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان ای نظر، بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو شب ز نور ماه، روی خویش را بیند سپید من شبم تو ماه من، بر آسمان بی‌من مرو خار ایمن گشت زآتش در پناه لطف گل تو گلی من خار تو، در گلستان بی‌من مرو در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است هم چنین در من نگر، بی‌من مران بی‌من مرو چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش چون به بام شه روی، ای پاسبان بی‌من مرو وای آن کس کو درین ره بی‌نشان تو رود چو نشان من تویی، ای بی‌نشان بی‌من مرو وای آن کو اندرین ره می‌رود بی‌دانشی دانش راهم تویی، ای راه دان بی‌من مرو دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4819