ای خراب اسرارم از اسرار تو، اسرار تو
نقشهایی دیدم از گلزار تو، گلزار تو
کشتهٔ عشق توام، ورزان تو منکر شوی
خطهایی دارم از اقرار تو، اقرار تو
میگدازم، میگدازم هر زمان همچون شکر
از شکرها رسته از گفتار تو، گفتار تو
شب همه خلقان بخفته، چشم من بیدار و باز
همچو بخت و طالع بیدار تو، بیدار تو
چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی؟
راست گویی ای صنم از کار تو، از کار تو
ای طبیب عاشقان این جملهٔ بیماری ام
هست زان دو نرگس بیمار تو، بیمار تو
ای دم هشیاریام بیهوش هشیاری تو
ای دم بیهوشیام هشیار تو، هشیار تو
چشمهها بر دل بجوشد هر دم از دریای تو
چشم دل پرک زن انوار تو، انوار تو
شمس تبریزی که عالم اندک اندک بود
از عطا و بخشش بسیار تو، بسیار تو
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۹۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4821