جسم و جان با خود نخواهم، خانهٔ خمار کو؟
لایق این کفر نادر در جهان زنار کو؟
هر زمان چون مست گردد از نسیم خمر جان
تا در خم خانه میتازد، ولیکن بار کو؟
سوی بیگوشی سماع چنگ میآید، ولیک
چنگ جانان است آن را چوب یا اوتار کو؟
چون که او بیتن شود، پس خلعت جان آورند
کندرو دستان حایک یا که پود و تار کو؟
کبر عاشق بوی کن، کان خود به معنی خاکییی است
در چنان دریا تکبر یا که ننگ و عار کو؟
چون مشامت برگشاید، آیدت از غار عشق
طرفه بویی، پس دوی هر سو که آخر غار کو؟
رنگ بیرنگیست از رخسار عاشق آن صفا
آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار کو؟
آمدت مژده ز عمر سرمدی، پس حمد کو؟
کندران عمرت غم امسال و یاد پار کو؟
صحبت ابرار و هم اشرار کان جا زحمت است
در حریم سایهٔ آن مهتر اخیار کو؟
شمس حق و دین، خداوند صفاهای ابد
در شعاع آفتابش، ذرهیی هشیار کو؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۰۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4827