خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظارهٔ ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو این عجب‌تر که من و تو به یکی کنج این جا هم درین دم به عراقیم و خراسان من و تو به یکی نقش برین خاک و بران نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4838