ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو بر سر ره تو ز خون آثار بین هر طرف تو نعره‌یی خونین شنو گفتم این دل را که چوگانش ببین گر یکی گویی، دران چوگان بدو گفت دل کندر خم چوگان او کهنه گشتم صد هزاران بار و نو کی نهان گردد ز چوگان گوی دل؟ کندران صحرا نه چاه است و نه گو گربهٔ جان عطسهٔ شیر ازل شیر لرزد چون کند آن گربه مو زر کان شمس تبریزی‌‌ست این صاف باشد گر بجویی جو به جو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4850