ای کرده چهرهٔ تو چو گلنار شرم تو پرهیز من ز چیست زتو، یار؟ شرم تو گلشن ز رنگ روی تو صد رنگ ریخته ست چون گل چرا دمید ز رخسار شرم تو؟ من صد هزار خرقه ز سودا بدوختم کان جمله را بسوخت به یک بار شرم تو صافی شرم توست نهان در حجاب غیب دردی بریخت بر رخ گلزار شرم تو آن دل که سنگ بود ز شرم تو آب ریخت یارب چه کرد در دل هشیار شرم تو خون گشت نام کوه که نامش شده‌‌ست لعل چون درفتاد در که و کهسار شرم تو مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4862