به وقت خواب بگیری مرا که هین، بر گو
چو اشتهای سماعت بود، بگهتر گو
چو من ز خواب سر و پای خویش گم کردم
تو گوش من بکشانی که قصه از سر گو
چو روی روز نهان شد به زیر طرهٔ شب
بگیریام که ازان طرهٔ معنبر گو
فتاده آتش خواب اندرین نیستانها
تو آمده که حدیث لب چو شکر گو
و آن گهی به یکی بار کی شوی قانع؟
غزل تمام کنم، گوییام مکرر گو
بیا بگو چه کنی گر ز خوابناکی خویش
به تو بگوید لالا برو به عنبر گو
از آنچه خوردهیی و در نشاط آمدهیی
مرا ازان بخوران و حدیث درخور گو
زمن چو میطلبی مطربی مستانه
تو نیز با من بیدل، ز جام و ساغر گو
من این به طیبت گفتم، وگرنه خاک توام
مرا مبارک و قیماز خوان و سنجر گو
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۴۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4873