طیب الله عیشکم لوحش الله منکم حق آن خال شاهدت، رو به ما آر ای عمو دست جعفر که ماند ازو، بر سر کوه پر سمو شبه مهجور عاشق من وصال مصرم دست او را دهان بدی، شرح دادی ازان غم او می کند شرح بی‌زبان، یا ظریفون فافهموا ما همان دست جعفریم، فی انقطاع الا ارحموا جنبشی که همی‌کنیم، جمله قسری‌‌ست فاعلموا جنبش آن گه کند صدف، که بود جفت جوهر او بس که گفتن دراز شد، ذا حدیث منمنم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4884