بگردان ساقی مه روی جام رهایی ده مرا از ننگ و نام گرفتارم به دامت ساقیا زانک نهادستی به هر گامی تو دام رها کن کاهلی، دریاب ما را ولا تکسل فان القوم قاموا الیس الصحو منزل کل هم؟ الیس العیش فی هم حرام؟ الا صوموا فان الصوم غنم شراب الروح یشربه الصیام هر آن کو روزه دارد در حدیث است مه حق را ببیند وقت شام نکو نبود که من از در درآیم تو بگریزی ز من از راه بام تو بگریزی و من فریاد در پی که یک دم صبر کن، ای تیزگام مسلمانان مسلمانان چه چاره ست که من سوزیدم و این کار خام نباشد چاره جز صافی شرابی باقداح یقلبها الکرام حدیث عاشقان پایان ندارد فنستکفی بهذا والسلام جواب گفتهٔ متنبی است این فؤاد ما تسلیه المدام مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4890