این کیست این؟ این کیست این؟ شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل، در خانهٔ ما آمده
خانه درو حیران شده، اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پی اش، بیدست و بیپا آمده
آمد به مکر آن لعل لب، کفچه به کف، آتش طلب
تا خود که را سوزد عجب، آن یارتنها آمده
ای معدن آتش بیا، آتش چه میجویی ز ما؟
والله که مکر است و دغا، ای ناگه این جا آمده
روپوش چون پوشد تو را؟ ای روی تو شمس الضحی
ای کنج و خانه از رخت چون دشت و صحرا آمده
ای یوسف از بالای چه بر آب چه زد عکس تو
آن آب چه از عشق تو جوشیده، بالا آمده
شاد آمدی، شاد آمدی، جادو و استاد آمدی
چون هدهد پیغامبری، از پیش عنقا آمده
ای آب حیوان در جگر، هر جور تو صد من شکر
هر لحظهیی شکلی دگر، از رب اعلی آمده
ای دلنواز و دلبری، کندرنگنجی در بری
ای چشم ما از گوهرت افزون ز دریا آمده
چرخ و زمین آیینهیی، وز عکس ماه روی تو
آن آینه زنده شده، وندر تماشا آمده
خاموش کن، خاموش کن، از راه دیگر جوش کن
ای دود آتشهای تو، سودای سرها آمده
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۷۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4902