شحنهٔ عشق می‌کشد از دو جهان مصادره دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره از سبب مصادره شحنهٔ عشق ره زند پس بر عاشقان شود راحت جان مصادره داد جگر مصادره از خود لعل پاره‌ها جانب دیده پاره‌یی رفت از آن مصادره عشق شهی‌‌ست چون قمر، کیسه گشا و سیم بر سیم بده به سیم بر، نیست زیان مصادره هرچه برد مصادره از تن عاشقان گرو باز رسد به کوی دل نورفشان مصادره فصل بهار را ببین، جمله به باغ وادهد آنچه زباغ برده بد ظلم خزان مصادره بخشش آفتاب بین، باز دهد قماش مه هرچه زماه می‌ستد دورزمان مصادره دیده و عقل و هوش را شب به مصادره برد صبح دمی ندا کند، باز ستان مصادره نور سحر بریخته، زنگیکان گریخته گرچه شب آفتاب را کرد نهان مصادره مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4912