چو سه روز بگذشت و شد راست باد به کشتی نشستند و رفتند شاد به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آن کس که داد از شگفتی نشان برفتند سیصد هزاران فزون بدیدند از جانور گونه گون چه برسان پرّنده و چارپای چه هم گونه دیو مردم نمای یکی را سه رو ، پای و چنگل هزار یکی بهره را سر دو و چشم چار یکی را دُم ماهی و چنگ شیر دهان از بَرِ سینه و چشم زیر یکی را تن اسپ و خرطوم پیل رخش لعل و اندام همرنگ نیل یکی را سر گاو و یشک نهنگ یکی را تن مردم و شاخ رنگ همه زین نشان گونه گون جانور نمودند در آب با یکدگر چنین تا کُهی کآن نه بس دور بود سَر مرز او نزد فیصور بود اسدی توسی : گرشاسپ‌نامه : به کشتی نشستن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49182