ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه کاستیزه همی‌گیرد او را مگر از لابه نی نی تو بنال ای دل، زیرا که من مسکین بی‌صورت او هستم، چون صورت گرمابه شد خانه چو زندانم، شب خواب نمی‌دانم تا او نشود با من هم خانه و هم خوابه حسن تو و عشق من، در شهر شده شهره برداشته هر مطرب، آن بر دف و شبابه ای در هوست غرقه، هم صوفی و هم خرقه هم بندهٔ بیچاره، هم خواجهٔ نسابه مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4947