دنیی ارچه ز حرص دلبر تست دست زی او مبر که مادرِِ تست گر نه‌ای گبر پس به خوش سخنیش مادرِ تست چون کنی به زنیش همچو قرعه برای فالش دار گه بیندازش و گهی بردار گرچه گزدم ز نیش بگزاید دارویی را همت به کار آید مار اگرچه به خاصیت بدخوست پاسبانِ درخت صندل اوست چون ز بانگ سگان شوی دلتنگ سنگ برگیر و ده سگان را سنگ وآن سگی را که کرد پای افگار نان بی‌سوزنش مده زنهار مورکی را اگر بیازاری چیره گردی به ظلم و خون‌خواری از پی رستن از سرای خسان حیله کن لیک بد به کس مرسان با خسان خود نشست و خاست مکن قطع کردن ز خس رواست مکن پس اگر ناگهی درافتادی سازگاری بهست و دل شادی باش بر دست راست همچو بهشت دوزخ از دست چپ شناس و کنشت باز بر دست راست رَو چونان بافر و دست دست دستان مان راست بر دست راست رَو رستی ورنه کج رَو چو عهد بشکستی من ندیدم سلامتی ز خسان گر تو دیدی سلام من برسان چون ترا گشت نوش وحدت بیش بده آن نوش را به حدّت نیش سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله : اندر نقص دنیا گوید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49543