بیا دل بر دل پردرد من نه
بیا رخ بر رخان زرد من نه
تویی خورشید، وز تو گرم عالم
یکی تابش بر آه سرد من نه
چو مهرهی توست مهر جمله دلها
برین نطع هوای نرد من نه
بیار آن معجز هر مرد و زن را
به پیش دشمن نامرد من نه
به هر شرطی که بنهی، من مطیعم
ولیکن شرط من درخورد من نه
کلاه لطف خود با تارک من
برای بوش و بردابرد من نه
ازان گردی که از دریا برآری
بیار آن گرد را، بر گرد من نه
به هر باده نمیگردد سرم مست
به پیشم بادهٔ خوکرد من نه
خمش ای ناطقهی بسیارگویم
سخن را پیش شاه فرد من نه
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۳۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4962