ایا گم گشتگان راه و بی‌راه شما را باز می‌خواند شهنشاه همی‌گوید شهنشه کان مایید صلا ای شهره سرهنگان، به درگاه به درگاه خدای حی قیوم دعا کردن نکو باشد سحرگاه بپیوندید، پیوند قدیمی چو هی چفسیده بر دامان الله چو یوسف با عزیز مصر باشید برون آیید از زندان و از چاه دلا بیگاه شد، بازآ به خانه که ترک آید شبانگه سوی خرگاه صلا اکنون میان بسته‌‌ست ساقی صلا کز مهر سرمست است دلخواه به مقناطیس آید آخرآهن به سوی کهربا آید یقین کاه کنون درهای گردون برگشادند که عاجز شد فلک از ناله و آه بیا سجده کنان چون سایه ای دوست که بر منبر برآمد امشب آن ماه مثال صورتی پوشیده، گر چه منزه بود از امثال و اشباه چو گنج جان به کنج خانه آمد به گردش می‌تنیدم، همچو جولاه خمش کن تا که قلما شیت گویم ولکن لا تطالبنی بمعناه ولیک آن به که آن هم شیر گوید کجا اشکار شیر و صید روباه مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4963