آن شنیدی که پیر با همراه گفت چون شد ز همرهیش آگاه از سر و سینه بهر صحبت یار پای سازم به ره چو مور و چو مار گر تو کار سفر همی سازی تو ز من خواه و گیر جان بازی همرهت باشم و ز دزد و هراس کم ز سگ مر ترا ندارم پاس بس عجب نبود ار چنین باشم گر کنم با سگی قرین باشم بندم از جد و جهد و عشق و طلب بر گریبان روز دامن شب خود ز یاران نباشد ایچ محال کین سگی کرد سیصد و نه سال خفته اصحاب کهف و سگ بیدار پاس همراه داشت بر درِ غار راه چون مار و غار دارد ساز یار در غار مار دارد باز مصطفی را به دفع هر مکری یار بایست همچو بوبکری آب را گر نه آتشستی یار خاک فعلستی و هوا آثار سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49634