تازه اندر بهار حق صوفیست سرو بر جویبار حق صوفیست صورت سرو چیست زی عامه راست قد تازه‌روی و خوش کامه صوفیانی که کاسه پردازند چشم تحقیق را همه گازند مرد صوفی تصلّفی نبود خود تصوّف تکلّفی نبود صوفیانی که اهل اسرارند در دل نار و بر سر دارند صوفی آنست کز تمنّی و خواست گشت بیزار و یک ره برخاست سه نشانست مرد صوفی را خواه بصری و خواه کوفی را اوّل آن کو سؤال خود نکند بد بُوَد خود سؤال بد نکند دوم آنک ار کسی ازو خواهد ماحضر بدهدش که می‌شاید نکند باطل آن به منّ و اذی که بیابد عوض به روز جزا سیوم آن کز جهان شود بیرون نبود مدّخر ورا افزون ساز تجهیز او ز نیک و ز بد هیچ‌گونه معدّ نباشد خود شادمانه بُوَد به گاه رحیل نبود خوار همچو مرد معیل بود آزاد از آنچه بگریزد وآنچه بدهند خلق نپذیرد هرچه باید ز کردگار جهان خواهد و خلق ازو بُوَد به امان بُوَد از بند جاه و مال آزاد رخ به سوی جهان بی‌فریاد همه بی‌خان و مان و بی زن و جفت نه مقام نشست و معدن خفت همه بی بارنامه و دلشاد همه کوتاه‌جامه و آزاد سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر : اندر بیان حال صوفی و ستایش صوفیان فرماید علامة اصحاب التصوّف ان لایسأل ولا ینهر ولا یدّخر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49645