آن شنیدی که در دهی پیری خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری رفت در پیش قاضی آن درویش گفت بنگر مرا چه آمد پیش شحنه سرمست بود در میدان تیری افکند و زد مرا بر جان قاضی او را بگفت از سرِ خشم قلتبانا نگه نداری چشم تیر شحنه به خون بیالودی تا مرا درد سر بیفزودی جفت گاوت به شحنهٔ ده ده وز چنین دردسر به نفس بجه تا دل شحنه بر تو گردد خوش ورنه اندر زند به جانت آتش گفت گشتم به حکم تو راضی چون بُوَد خشم شحنه و قاضی ای ملک سیرت ملک سیما ملک دنیا به تست درد و دوا زین چنین قاضیان هرزه درای خلق را گوش کن ز بهر خدا سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان : فی معانی القاضی الجاهل الظالم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49668