به نقیبی بگفت روزی امین که بران صد پیاده در صف کین او حدیث امین به جای بماند بشد و صد سوار در صف راند چون چنان دید گرم گشت امین پس بدو گفت کای چنین و چنین نه درین ساعت ای بدِ بدکار منت گفتم پیاده بر نه سوار چون نقیب این سخن ازو بشنید نیک دانست پاک را ز پلید گفت بر من ترش مکن بینی که هم اکنون به چشم خود بینی کز بدی خویت و ز مردی خویش هم پیاده شوند و هم درویش عزم و حزم شهان سوی کِه و مه آهنین پای و آتشین سر به بدگهر رای و یار کی دارد دوزخ آب خدای کی دارد زر ز آهن عزیزتر زان شد کاهن از بیم شاه لرزان شد رای بد ملک و دین روشن را همچو یار بدست مر تن را سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان : حکایت اندر کار نادانی و بی‌سیاستی پادشاه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49677