علما جز امین دین نبوند چون نیابند امان امین نبوند چشم سر ملک و چشم سِر دین است آن جهان بین و این نهان بین است این و آن هردو یار یکدگرند هم خزان هم بهار یکدگرند ملک و دین را سری که بی‌خردست راست چون حال دیوچه و نمدست سدّ خردان ز روی لاد آمد سدّ دولت سداد و داد آمد ملک و دین را در این جهان و در آن صدق و عدل است روی و پشتیوان شاه را چون سداد نبود یار ملک او باد دان به ملک مدار هرکجا صدق دین و دل زنده‌ست هرکجا عدل، ملک پاینده‌ست شاه چون جفت داد گشت و سداد ورنه ملکش بُوَد چو ملکت عاد نه بگفته است صادق‌الوعدی کاقتدوا بالذین من بعدی چون به صدق و به عدل هر دو به هم عقد بستند کار شد محکم هردو یکتا شدند از پی سود بی‌زیان اقتدا درست نمود نه بمانده است زنده جاویدان جور مروان و عدل نوشروان ملک دو جهان به زیر پای آری گر هوا را ز دست بگذاری هرکه پرهیزگار و خرسندست تا دو گیتی است او خداوندست چون خرد افسر و تقی شد گاه خواندت جبرئیل شاهنشاه سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان : در تعهّد علمای دیندار گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49682