مکن راز مرا ای جان فسانه شنیدستی مجالس بالامانه؟ شنیدستی که الدین النصیحه؟ نصیحت چیست؟ جستن از میانه شنیدستی که الفرقه عذاب؟ فراقش آتش آمد با زبانه چو لا تاسوا علی ما فات گفته ست نمی‌ارزد به رنج دام، دانه چو فرموده‌‌ست حق کالصلح خیر رها کن ماجرا را، ای یگانه هلا برجه که ان الله یدعوا غریبی را رها کن، رو به خانه رها کن حرص را، کالفقر فخری چرا می ننگ داری زین نشانه چو ره بگشاد ابیت عند ربی چه باشد گر کم آید خشک نانه؟ تجلی ربه، نی کم ز کوهی بخوان بر خود، مخوان این را فسانه خدا با توست حاضر، نحن اقرب دران زلفی و بی‌آگه چو شانه ولی زان زلف شانه زنده گردد بخوان قرآن نسوی تا بنانه چو گفته‌‌ست انصتو ای طوطی جان بپر خاموش و رو تا آشیانه مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4970