آنکه عمّ تو و آنکه خال تواند همه در قصد خون و مال تواند عمّ که بدگوی و پر ستم باشد عم نباشد که درد و غم باشد در مهی خویشتن پدر کرده به گه پرورش به در کرده در کن و در مکن مه خانه در بیار و بده چو بیگانه چون عقاب و چو باز وقت گرفت همچو گنجشک وعکه خوار گرفت همچو کیر جوان به وقت بگیر باز وقت بیار خایهٔ پیر دیدی ار دست و پای بلعم را دردسر آن عمامهٔ عم را گرت بخشد عمامه عم مستان کان بود چون عطای بدمستان کان عمامه نه بهر آن دادست کز وجود تو خوشدل و شادست تا ندیده است پای را هنجار ندهد دست عم ترا دستار انده خال و غمّ عم بگذار تا بوی شاد خوار و برخوردار ورنه جان کن که دل ستم نکشد عاقل اندوه خال و عم نکشد سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین : اندر مذمّت عمّ گوید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49719