بگذر از عالمان و درویشان تو و عام و خصومت ایشان چون تو از خوان شرع بی‌قوتی تو و سالوس و کبر و سنبوتی هر سخن کان ترا کند فربه هذیان پرسمت نه از وی به خویشتن کشته‌ای ز بی‌‌باکی که بی‌اصلاح خوردی انطاکی هرکه دارو ستاند از معتوه زود گیرد همه جهان در کوه هرکه بر رفت خیره بر سر چوب گفت تذکیر هاون و جاروب نشود واعظ و نه حافظ دین نبود وارث رسول امین هرچه او گفت خنده آرد و بس هرچه او کرد زو نگیرد کس مرد ماتم زده ز گفتارش سال و مه بی‌غمی بود کارش ناگذشتست وی به کوی سخن نه بگفته نه دیده روی سخن نکند نیز رنجه بیش ترا شرم ناید ز شیب خویش ترا من ندیدم امام بر منبر چون تل کوه بر سر زنبر هیچ دانی به چشم من چون بود کیر و خایه که در خور کون بود پشت چون خرس بر سر شخ بود روی چون بوریای مطبخ بود ای که در ابلهی و خیره‌سری خرتر از گاو و هرزه‌تر ز خری سنایی غزنوی : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه : الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین : در حق کسی گوید از بزرگان غزنین گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/49734