ای ز گلزار جمالت یاسمن پا کوفته
وز صواب هر خطایت، صد ختن پا کوفته
ای بزاده حسن تو، بیواسطهی هر مرد و زن
وان گه اندر باغ عشقت، مرد و زن پا کوفته
ای رخ شاهانهات آورده جان پروانهیی
صد هزاران شمع دل اندر لگن پا کوفته
ای دماغ عاشقان پربادهٔ منصوریات
تا دو صد حلاج عشقت، بر رسن پا کوفته
لاغری جان ز ذوقت آنچنان فربه شده
مینگنجد در جهان، در خویشتن پا کوفته
هدهدان اندر قفص چون زان سلیمان خوش شدند
راه پریدن نبد تا در وطن پا کوفته
جان عاشق لامکان و این بدن سایهی الست
آفتاب جان به رقص و این بدن پا کوفته
قهقههی شادان عشقش کرد مجلس پرشکر
بوالحزن شادان شده، با بوالحسن پا کوفته
روی و چشم شمس تبریزی، گل و نسرین بکاشت
در میان نرگس و گل، جسم من پا کوفته
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۶۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/4989