صنما از آنچ خوردی بهل، اندکی به ما ده
غم تو به توی ما را، تو به جرعهیی صفا ده
که غم تو خورد ما را، چه خراب کرد ما را
به شراب شادی افزا، غم و غصه را سزا ده
ز شراب آسمانی، که خدا دهد نهانی
بنهان زدست خصمان، تو به دست آشنا ده
بنشان تو جنگها را، بنواز چنگها را
زعراق و از سپاهان، تو به چنگ ما نوا ده
سر خم چو برگشایی، دو هزار مست تشنه
قدح و کدو بیارند که مرا ده و مرا ده
صنما ببین خزان را، بنگر برهنگان را
ز شراب همچو اطلس، به برهنگان قبا ده
به نظارهٔ جوانان، بنشستهاند پیران
به می جوان تازه، دو سه پیر را عصا ده
به صلاح دین به زاری برسی که شهریاری
ملک و شراب داری، ز شراب جان عطا ده
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۷۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5000