سوی شهر آمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید ایینه ای فتاده به خاک گفت : حقا که گوهری یکتاست به تماشا چو برگرفت و بدید عکس خود را ، فکند و پوزش خواست که : ببخشید خواهرم ! به خدا من ندانستم این گوهر ز شماست ما همان روستازنیم درست ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست که در ایینه ی جهان بر ما از همه ناشناس تر ، خود ماست نیما یوشیج : مجموعه اشعار : انگاسی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/500007