چوک و چوک!... گم کرده راهش در شب تاریک شب پره ی ساحل نزدیک دم به دم می کوبدم بر پشت شیشه. شب پره ی ساحل نزدیک! در تلاش تو چه مقصودی است؟ از اطاق من چه می خواهی؟ شب پره ی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) می گوید: چه فراوان روشنایی در اطاق توست! باز کن در بر من خستگی آورده شب در من. به خیالش شب پره ی ساحل نزدیک هر تنی را می تواند برد هر راهی راه سوی عافیتگاهی وز پس هر روشنی ره بر مفری هست. چوک و چوک!... در این دل شب کازو این رنج می زاید پس چرا هر کس به راه من نمی آید...؟ نیما یوشیج : مجموعه اشعار : مجموعه اشعار : شب پره ی ساحل نزدیک گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/500044