عشق بین، با عاشقان آمیخته
روح بین، با خاکدان آمیخته
چند بینی این و آن و نیک و بد؟
بنگر آخر این و آن آمیخته
چند گویی بینشان و بانشان؟
بی نشان بین با نشان آمیخته
چند گویی این جهان و آن جهان؟
آن جهان بین وین جهان آمیخته
دل چو شاه آمد، زبان چون ترجمان
شاه بین با ترجمان آمیخته
اندرآمیزید، زیرا بهر ماست
این زمین با آسمان آمیخته
آب و آتش بین و خاک و باد را
دشمنان چون دوستان آمیخته
گرگ و میش و شیر و آهو، چار ضد
از نهیب قهرمان آمیخته
آن چنان شاهی نگر، کز لطف او
خار و گل در گلستان آمیخته
آن چنان ابری نگر، کز فیض او
آب چندین ناودان آمیخته
اتحاد اندر اثر بین و بدان
نوبهار و مهرگان آمیخته
گر چه کژبازند و ضدانند، لیک
همچو تیرند و کمان آمیخته
قند خا، خاموش باش و حیف دان
قند و پند اندر دهان آمیخته
شمس تبریزی، همیروید ز دل
کس نباشد آن چنان آمیخته
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۸۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5005