با سکوتی، لبِ من بسته پیمانِ صبور ــ زیرِ خورشیدِ نگاهی که ازو می‌سوزم و به‌نفرت بسته‌ست شعله در شعله‌ی من، زیرِ این ابرِ فریب که بدو دوخته چشم عطشِ خاطرِ این سوخته‌تن، زیرِ این خنده‌ی پاک و وردِ جادوگرِ کین که به پای گذرم بسته رسن... □ آه! دوستانِ دشمن با من مهربانانِ درجنگ، همرَهانِ بی‌ره با من یک‌دلانِ ناهمرنگ... □ من ز خود می‌سوزم همچو خونِ من کاندر تبِ من بی‌که فریادی ازین قلبِ صبور بچکد در شبِ من بسته پیمان گویی با سکوتی لبِ من. ۱۳۳۰ احمد شاملو : هوای تازه : صبر تلخ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501021