در تاریکی چشمانت را جُستم در تاریکی چشم‌هایت را یافتم و شبم پُرستاره شد. □ تو را صدا کردم در تاریک‌ترینِ شب‌ها دلم صدایت کرد و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی. با دست‌هایت برایِ دست‌هایم آواز خواندی برای چشم‌هایم با چشم‌هایت برای لب‌هایم با لب‌هایت با تنت برای تنم آواز خواندی. من با چشم‌ها و لب‌هایت اُنس گرفتم با تنت انس گرفتم، چیزی در من فروکش کرد چیزی در من شکفت من دوباره در گهواره‌ی کودکیِ خویش به خواب رفتم و لبخندِ آن زمانی‌ام را بازیافتم. □ در من شک لانه کرده بود. دست‌های تو چون چشمه‌یی به سوی من جاری شد و من تازه شدم من یقین کردم یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم و در گهواره‌ی سال‌های نخستین به خواب رفتم؛ در دامانت که گهواره‌ی رؤیاهایم بود. و لبخندِ آن زمانی، به لب‌هایم برگشت. با تنت برای تن‌ام لالا گفتی. چشم‌های تو با من بود و من چشم‌هایم را بستم چرا که دست‌های تو اطمینان‌بخش بود □ بدی، تاریکی‌ست شب‌ها جنایت‌کارند ای دلاویزِ من ای یقین! من با بدی قهرم و تو را به‌سانِ روزی بزرگ آواز می‌خوانم. □ صدایت می‌زنم گوش بده قلبم صدایت می‌زند. شب گِرداگِردَم حصار کشیده است و من به تو نگاه می‌کنم، از پنجره‌های دلم به ستاره‌هایت نگاه می‌کنم چرا که هر ستاره آفتابی‌ست من آفتاب را باور دارم من دریا را باور دارم و چشم‌های تو سرچشمه‌ی دریاهاست انسان سرچشمه‌ی دریاهاست. ۱۳۳۴ احمد شاملو : هوای تازه : سرچشمه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501056