برای غلامحسین ساعدی گویِ طلای گداخته بر اطلسِ فیروزه‌گون [سراسرِ چشم‌انداز در رؤیایی زرین می‌گذرد.] و شبحِ آزادْگَردِ هَیونی یال‌افشان، که آخرین غبارِ تابستان را کاهلانه از جاده‌ی پُرشیب بر می‌انگیزد. و نقشِ رمه‌یی بر مخملِ نخ‌نما که به زردی می‌نشیند. □ طلا و لاجورد. طرحِ پیلی در ابر و احساسِ لذتی از آتش. چشم‌انداز را سراسر در آستانه‌ی خوابی سنگین رؤیایی زرین می‌گذرد. ۱۳۴۵ احمد شاملو : ققنوس در باران : پاییز گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501147