در خاموشیِ فروغ فرخ‌زاد به جُستجوی تو بر درگاهِ کوه می‌گریم، در آستانه‌ی دریا و علف. به جُستجوی تو در معبرِ بادها می‌گریم در چارراهِ فصول، در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی که آسمانِ ابرآلوده را قابی کهنه می‌گیرد. . . . . . . . . . . به انتظارِ تصویرِ تو این دفترِ خالی تا چند تا چند ورق خواهد خورد؟ □ جریانِ باد را پذیرفتن و عشق را که خواهرِ مرگ است. ــ و جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد. پس به هیأتِ گنجی درآمدی: بایسته و آزانگیز گنجی از آن‌دست که تملکِ خاک را و دیاران را از اینسان دلپذیر کرده است! □ نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد ــ متبرک باد نامِ تو! ــ و ما همچنان دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را... ۲۹ بهمنِ ۱۳۴۵ احمد شاملو : مرثیه‌های خاک : مرثیه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501149