برای م. آزرم به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه‌هایم از وبالِ بال خمیده بود، و در پاکبازیِ معصومانه‌ی گرگ و میش شب‌کورِ گرسنه‌چشمِ حریص بال می‌زد. به پرواز شک کرده بودم من. □ سحرگاهان سِحرِ شیری‌رنگیِ نامِ بزرگ در تجلی بود. با مریمی که می‌شکفت گفتم: «شوقِ دیدارِ خدایت هست؟» بی‌که به پاسخ آوایی برآرد خستگی باز زادن را به خوابی سنگین فرو شد همچنان که تجلّی ساحرانه‌ی نامِ بزرگ؛ و شک بر شانه‌های خمیده‌ام جای‌نشینِ سنگینی‌ِ توانمندِ بالی شد که دیگر بارَش به پرواز احساسِ نیازی نبود. ۱۳۴۷ توس احمد شاملو : شکفتن در مه : صبوحی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501161