در غریوِ سنگینِ ماشین‌ها و اختلاطِ اذان و جاز آوازِ قُمری‌ِ کوچکی را شنیدم، چنان که از پسِ پرده‌یی آمیزه‌ی ابر و دود تابشِ تک‌ستاره‌یی. □ آنجا که گنه‌کاران با میراثِ کمرشکنِ معصومیتِ خویش بر درگاهِ بلند پیشانیِ‌ درد بر آستانه می‌نهند و بارانِ بی‌حاصلِ اشک بر خاک، و رهایی و رستگاری را از چارسویِ بسیطِ زمین پای‌درزنجیر و گم‌کرده‌راه می‌آیند، گوش بر هیبتِ توفانی‌ِ فریادهای نیاز و اذکارِ بی‌سخاوت بسته دو قُمری بر کنگره‌ی سرد دانه در دهانِ یکدیگر می‌گذارند و عشق بر گردِ ایشان حصاری دیگر است. ۱۳۴۹ توس احمد شاملو : شکفتن در مه : رستگاران گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501162