چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری! چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم! بر پُشتِ سمندی گویی نوزین که قرارش نیست. و فاصله تجربه‌یی بیهوده است. بوی پیرهنت، این‌جا و اکنون. ــ کوه‌ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید، و به راه اندیشیدن یأس را رَج می‌زند. بی‌نجوای انگشتانت فقط. ــ و جهان از هر سلامی خالی‌ست. فروردینِ ۱۳۵۴ رم احمد شاملو : دشنه در دیس : فراقی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501191