چه هنگام می‌زیسته‌ام؟ کدام مجموعه‌ی پیوسته‌ی روزها و شبان را من ــ اگر این آفتاب هم آن مشعلِ کال است بی‌شبنم و بی‌شفق که نخستین سحرگاهِ جهان را آزموده است. چه هنگام می‌زیسته‌ام، کدام بالیدن و کاستن را من که آسمانِ خودم چترِ سرم نیست؟ ــ آسمانی از فیروزه نیشابور با رگه‌های سبزِ شاخساران، همچون فریادِ واژگونِ جنگلی در دریاچه‌یی، آزاد و رَها همچون آینه‌یی که تکثیرت می‌کند. □ بگذار آفتابِ من پیرهنم باشد و آسمانِ من آن کهنه‌کرباسِ بی‌رنگ. بگذار بر زمینِ خود بایستم بر خاکی از بُراده‌ی‌ الماس و رعشه‌ی‌ درد. بگذار سرزمینم را زیرِ پای خود احساس کنم و صدای رویشِ خود را بشنوم: رُپ‌رُپه‌ی طبل‌های خون را در چیتگر و نعره‌ی ببرهای عاشق را در دیلمان. وگرنه چه هنگام می‌زیسته‌ام؟ کدام مجموعه‌ی پیوسته‌ی روزها و شبان را من؟ ۱۵ اسفندِ ۱۳۵۶ پرینستون احمد شاملو : ترانه‌های کوچک غربت : ترانه‌های کوچک غربت : هجرانی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501207