نه تو را برنتراشیده‌ام از حسرت‌های خویش: پارینه‌تر از سنگ تُردتر از ساقه‌ی تازه‌روی یکی علف. تو را برنکشیده‌ام از خشمِ خویش: ناتوانیِ‌ خِرَد از برآمدن، گُر کشیدن در مجمرِ بی‌تابی. تو را بر نَسَخته‌ام به وزنه‌ی اندوهِ خویش: پَرِّ کاهی در کفّه‌ی حرمان، کوه در سنجشِ بیهودگی. □ تو را برگزیده‌ام رَغمارَغمِ بیداد. گفتی دوستت می‌دارم و قاعده دیگر شد. کفایت مکن ای فرمانِ «شدن»، مکرّر شو مکرّر شو! ۱۷ مردادِ ۱۳۵۹ احمد شاملو : ترانه‌های کوچک غربت : شبانه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501220