همیشه همان... اندوه همان: تیری به جگر درنشسته تا سوفار. تسلای خاطر همان: مرثیه‌یی ساز کردن. ــ غم همان و غم‌واژه همان نامِ صاحب‌ْمرثیه دیگر. □ همیشه همان شگرد همان... شب همان و ظلمت همان تا «چراغ» همچنان نمادِ امید بماند. راه همان و از راه ماندن همان، تا چون به لفظِ «سوار» رسی مخاطب پندارد نجات‌دهنده‌یی در راه است. و چنین است و بود که کتابِ لغت نیز به بازجویان سپرده شد تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند و واژگانِ بی‌آرِش را به شاعران بگذارند. و واژه‌ها به گنهکار و بی‌گناه تقسیم شد، به آزاده و بی‌معنی سیاسی و بی‌معنی نمادین و بی‌معنی ناروا و بی‌معنی. ــ و شاعران از بی‌آرِش‌ترینِ الفاظ چندان گناه‌واژه تراشیدند که بازجویانِ به‌تنگ‌آمده شیوه دیگر کردند، و از آن پس، سخن‌گفتن نفسِ جنایت شد. ۱۳۶۳ احمد شاملو : مدایح بی‌صله : هميشه همان... گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501240