گفتارِ فیلمی در بابِ نقاشی‌های سال‌های دهه‌ی ۶۰ علی‌رضا اسپهبد صحنه چه می‌تواند گفت به هنگامی که از بازیگر و بازی تهی است؟ این‌جا مطلقِ زیبایی به کار نیست که کاغذِ دیوارپوش نیز می‌باید زیبا باشد. در غیابِ انسان جهان را هویتی نیست، در غیابِ تاریخ هنر عشوه‌ی بی‌عار و دردی‌ست، دهانِ بسته وحشتِ فریبکار از لُو رفتن است، دستِ بسته بازداشتنِ آدمی‌ست از اعجازش، خونِ ریخته حُرمتی به مزبله افکنده است مابه‌اِزای سیرخواری شکمباره‌یی. هنر شهادتی‌ست از سرِ صدق: نوری که فاجعه را ترجمه می‌کند تا آدمی حشمتِ موهونش را بازشناسد. نور شب‌کور... نور شب‌کور... نور شب‌کور... نور شب‌کور... احمد شاملو : مدایح بی‌صله : ترجمانِ فاجعه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501259