برای جواد مجابی سالِ بی‌باران جُل‌پاره‌یی‌ست نان به رنگِ بی‌حُرمتِ دل‌زدگی به طعمِ دشنامی دشخوار و به بوی تقلب. ترجیح می‌دهی که نبویی نچشی، ببینی که گرسنه به بالین سر نهادن گُواراتر از فرو دادنِ آن ناگُوار است. □ سالِ بی‌باران آب نومیدی‌ست. شرافتِ عطش است و تشریفِ پلیدی توجیهِ تیمم. به جِدّ می‌گویی: «خوشا عَطْشان مردن، که لب تر کردن از این گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.» تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان، سیرِ گشنگی‌ام سیرابِ عطش گر آب این است و نان است آن! ۱۶ اردیبهشتِ ۱۳۶۷ احمد شاملو : مدایح بی‌صله : سرودِ قدیمیِ قحطسالی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501261