به جمشید لطفی منطقِ لطیفِ شادی چیزی به دُمبِ سکوتِ سیاسنگینِ فضا آویخت تا لحظه‌ی‌ انفجارِ کبریتِ خفه در صندوقِ افق خاموشی شود و عبورِ فصیحِ موکبِ رگبار بیاغازد. برق و ناوکِ پُرانکسارِ پولادِ سپید و طبله‌طبله غَلتِ بی‌کوکِ طبلِ رعد بر بسترِ تشنه‌ی خاک. خاک و پای‌کوبانِ فصیحِ نوباوگانِ شادِ باران در بارانی‌های خیسِ خویش. آنگاه جهان به‌تمامی: زمین و زمان به‌تمامی و آسمان به‌تمامی. و آنگاه سکوتِ مقدسِ خورشیدِ بشسته‌روی بر سجاده‌ی خاک، و درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین در قربانگاهِ بی‌داعیه‌ی فلق. درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین و نزولِ لَختالَختِ تاریکی چون خواب، چونان لغزشِ خاکستری‌ خوابی بی‌گاه بر خاک. ۲۸ فروردینِ ۱۳۷۶ احمد شاملو : در آستانه : طرحِ بارانی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/501300