در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم. در سفالینه چشم ، صدبرگ نگه بنشاندم، بنشستم. آیینه شکستم، تا سرشار تو من باشم و من. جامه نهادم. رشته گسستم. زیبایان خندیدند، خواب چرا دادمشان، خوابیدند. غوکی می جست، اندوهش دادم، و نشست. در کشت گمان، هر سبزه لگد کردم. از هر بیشه ، شوری به سبد کردم. بوی تو می آمد، به صدا نیرو، به روان پر دادم، آواز در آ سر دادم. پژواک تو می پیچید، چکه شدم، از بام صدا لغزیدم، و شنیدم. یک هیچ ترا دیدم، و دویدم. آب تجلی تو نوشیدم، و دمیدم. سهراب سپهری : شرق اندوه : تراو گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502004