سایه شدم، و صدا کردم: کو مرز پریدن‌ها، دیدن‌ها؟ کو اوج نه من، دره او؟ و ندا آمد: لب بسته بپو. مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت. و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد! دستم در کوه سحر او می‌چید، او می‌چید. و ندا آمد: و هجومی از خورشید. از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر. و ندا آمد: بالاتر، بالاتر! آوازی از ره دور: جنگل‌ها می‌خوانند؟ و ندا آمد: خلوت‌ها می‌آیند. و شیاری ز هراس. و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد! او آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم. و ندا آمد: پرها هم. سهراب سپهری : شرق اندوه : تنها باد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502005