دیشب، لب رود، شیطان زمزمه داشت. شب بود و چراغک بود. شیطان ، تنها، تک بود. باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر. بویی نه براه. ناگاه آیینه رود، نقش غمی بنمود: شیطان لب آب. خاک سایه در خواب. زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد. سهراب سپهری : شرق اندوه : لب آب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502010